هستي مهربون

ساخت وبلاگ
مدتهاست نوشته جدیدی اضافه نکردمبرگردیم به خوابها و خاطرات قبلیبعد از اتفاقی که برای مژگان افتاد، خواب دیدم عده ای میخوان مقداری طلا (فکر میکنم طلاهای لیدا بود) رو به سرقت ببرند، یک نفر اونها رو میگیره و به من میده. توی راه که میام بدم‌به لیدا، مقداری طلا روی زمین یخته، ا مربوط به مژگان هستن. اونها رو جمع میکنم و بهش میدم و میگم ببین چیزی ازش کم نباشهآب باریکی روی زمین جاری است، من و مژگان یک طرف آب و لیدا طرف دیگر آب است. هستي مهربون...ادامه مطلب
ما را در سایت هستي مهربون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hasti-87a بازدید : 14 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 16:57

امروز ۵ فروردین ۱۴۰۱، اولین دندان مهراد افتاد (با کمک خاله مینو) هستي مهربون...
ما را در سایت هستي مهربون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hasti-87a بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 11 دی 1401 ساعت: 4:33

امروز ۵ فروردین ۱۴۰۱، اولین دندان مهراد افتاد (با کمک خاله مینو) هستي مهربون...
ما را در سایت هستي مهربون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hasti-87a بازدید : 74 تاريخ : پنجشنبه 29 ارديبهشت 1401 ساعت: 14:21

دیروز طهر هستی از خواب بیدار شد و خوابش را اینطور تعریف کرد

خواب دیدم که دارم خواب می‌بینم مهراد خوابه. میرم پیشش می‌بینم دست یه نفر زیر سرشه. نگاه کردم، دیدم ماماجانه. تکون دادم و گفتم خودتی؟ گفت آره. یه سوال دیگه هم پرسیدم که یادم نیست!

البته اول گفت خواب دیدم که ۲ بار روح ماماجان رو دیدم. این یک بارش بود.

هستي مهربون...
ما را در سایت هستي مهربون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hasti-87a بازدید : 83 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 22:16

۲۹ خرداد ۹۸ انیسا با آحی‌مینو تماس گرفت و گفت لیدا نفس نمیکشه. لدنش هم سردهلیدا هم رفتبیتا پزشکی شیراز نیمسال اول قبول شدسال ۹۹ هستی فرزانگان ۱ قبول شدو اماسه‌شنبه شب آجی‌مینو خواب دید . باد سختی هستماما دست آجی‌میترا و مزگان رو گرفته، ولی مژگان‌دراز کشیده و بلند نشد همراه ماماصبح خواب را تعریف کرد و گفت چون بلند نشد، پس انشاا... خطری نیستجمعه صبح مزگان موقع خوردن صبحانه سرفه کرد و اجی‌مینو ترسید و گفت به مهران زنگ بزن و بگو زود بیادرفتیم یبیمارستان اریا و تماس گرفت که برانکارد را آماده کنند. نزدیک بیمارستان مزگان حالش بهتر شد وای رفتیم اونجا گفتن باید CCU. بستری بشه ولی تخت خالی نداشتن و آمبولانس از بیمارستان نفت فرستادن و اعزام شد اونجاحدود ساعت ۱۲ یا یک، بقیه رفتن خونه تا وسایلی را برای مزگان بیارن. من تا ۳ و نیم ونجاا بودم. پرستار بهم گفت برو خونه اینجا خطرناکه. کرونا هست. گفتم پس برای بیمار چطور؟ گفت اکسیزن وصله و کرونا منتقل نمیشهبه مژگان گفتم میخواد الکی منو بفرسته! خودش ماسک هم نزده!ساعت ۳آجی مینو اومد. من ۳ونیمرفتم که ابمیوه بگیرم و بیارمحدود ۵ ونیم یا ۶ احی مینو گفت مزگان npoشده و نمیخواد ابمیوه بیاری. من میمونن تو فردا صبح بیاحدود ساعت ۸ گفت مزگان حالش خوبه خوابید . میام خونه تا فرداحدود ساعت ۹ اومد خونه و رفت سمت حمام که لباسهاش رو عوض کنه. موبایلش زنگ خورد گوشی را دادم و گفتم از بیمارستان نفت. یه دفعه شروع کرد به جیع زدن و گفت دارن مژگان را cpr می‌کنند...تا رسیریم بیارستان، هنوز داشتن cpr  می گردند. ادامه دادند ولی... هستي مهربون...ادامه مطلب
ما را در سایت هستي مهربون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hasti-87a بازدید : 64 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 22:16

شب توی وصعیت عکس صبح یکیاز دانش‌اموزها (زرنگ‌ترین دانش‌آموز که نمره‌اش همیشه ۲۰ بود) صبح بعد از دیدن استاتوس پیام دادسلام خانم مددی تسلیت میگم خدا رحمتشون کنه دیشب خوابتونو دیدم اتفاقا داشتید با چند تا خانم دیگه و مادرتون تولدتون رو جشن میگرفتید واقعا ناراحت شدم هستي مهربون...ادامه مطلب
ما را در سایت هستي مهربون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hasti-87a بازدید : 65 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 22:16

چند شب پیش، هستی گفت ظهر خواب ازماماجان نیلوبلاگ را دیدم.

خواب دیدم توی مدرسه هستم، آجی میاد توی مدرسه، ماماجان هم پشت سرش میاد. بعد کیفمو میگیره (البته کیف صورتی کلاس‌های آموزشگاه دستش بود)، بعد سوار پراید سفید میشم که خاله مینو پشت فرمان بود و باباجان روی صندلی کنارش نشسته بود. و میرن ولی ماماجان در مدرسه می‌مونه...

پرسید تعبیرش چیه؟

گفتم یعنی ماماجان همیشه و همه‌جا همراهت هست... حتی وقتی میری مدرسه

هستي مهربون...
ما را در سایت هستي مهربون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hasti-87a بازدید : 113 تاريخ : پنجشنبه 7 آذر 1398 ساعت: 23:16

یه بار خواب دیدم ماما جان توی آشپزخونه نشسته، می رم پیشش میگم ماما چرا رفتی؟؟ گفت: خوب باید می‌رفتم! گفتم اونجا خوبه؟؟ گفت خوبه (مثل حالتی که میگن ای.. بد نیست) بعد توی بغل ماما جان رفتم. البته جسم نب هستي مهربون...ادامه مطلب
ما را در سایت هستي مهربون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hasti-87a بازدید : 117 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:14

تا یکشنبه ۲۴ تیر۹۷، ماما جان خونه بود. در این روز بیمارستان بستری شد و بهد از ۲ بار مرخص شدن کوتاه مدت ۲-۱روزه، دیگه نیومد خونه تا وداع ...

قربون پار ای مجال...

هستي مهربون...
ما را در سایت هستي مهربون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hasti-87a بازدید : 112 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:14

۳-۴ شب پیش، باباجان خواب ماماجان را دید و تا صبح نخوابید، ولی نگفت چه خوابی بود. صبح هم که بیدار شد یک طرف صورتش ورم گرد و التهاب داشت ولی از اعصاب بود. صداش هم شبیه صدای میرمردها شدا بود اما بعد از ۲ هستي مهربون...ادامه مطلب
ما را در سایت هستي مهربون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hasti-87a بازدید : 126 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:14